loading...

بــدلنــدز

●○بگـذآر بگوینــد جنـونـ در ترشحاتـــ عروقشــ خمیـآزه میکشـد○●

بازدید : 3566
پنجشنبه 7 خرداد 1399 زمان : 8:24

Chapter1 : Morning

بله بله بله تینجر کوچک ما میره که آخرین سال تینجریش رو داشته باشه

و بله یکسال بزرگتر شدم خیر سرم

18 سالگی دریچه جدیدی از تفکر رو برام باز کرد و 19 سالگی نمیدونم چه خوابی برام دیده

شاید امسال آخرین سالی باشه که میتونم کنار خانوادم تولدمو جشن بگیرم

چون تولدم خرداد ماهه و سال دیگ که دانشجو شدم این موقع پیششون نیستم

از صبح که بیدار شدم اون کلاه کج و کوله که چند ساله اینور اونور افتاده رو صاف و سوف کردم

یه دونه بادکنک مشکی باقی مونده از تولد 17 سالگیمو باد کردم

کیکمم که مامان سفارش داده برام و امروز شمع و چند تا بادکنک دیگه میگیره

خب انتخاب کردم اون لباس سفیدمو بپوشم

کادو تولدمم یه گردنبند خوشکل به اسم پراگ هستش که قرار شد 20ام با اون سه جفت گوشواره سفارش بدیم

آآآمم دیگه چی میمونه؟ بله درست حدس زدید قلب بی قرار من که منتظره ببینه کی تولدشو یادشه

نون که هیچوقت یادش نمیره چون تولدش 10 روز بعد منه و فاطمه هم یادش نمیره چون تولدش 12 روز بعد منه

باید به میم هم تبریک بگم تولدمون دقیقا توی‌ی روز و یه ماه و یه ساله و تمام وقتی که میشناسمش دوست خوبی بوده


SUJ sings in Indonesian- Hello82
بازدید : 558
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 20:23

چه تفاوتی مابین توهم و حقیقت می‌تواند وجود داشته باشد

درحالیکه تو درهر دو مورد، به یک میزان درد و رنج میبری؟

تمام متظاهرانی که زمانی یکنفر را دوست داشته اند و حالا دیگر دوستش ندارند

به دفاع ازخود می‌پردازند و اظهار می‌کنند که عشقشان حقیقی نبوده است.

درست مثل آنکه انکار احساسی که مرده است، افتخار آمیزتر از اعتراف به شکست باشد.

درست مثل مواقعی که تب انسان به عرق می‌نشیند

که البته دلیل بر آن نیست که تب وجود نداشته است.

پنه لوپه به جنگ میرود

اوریانا فالاچی

طرز تهیه “سالاد سزار” به همراه سس مخصوص
بازدید : 1444
دوشنبه 21 ارديبهشت 1399 زمان : 19:21

روسو جمله‌ی خوبی خطاب به روحانیان مسیحی داشت

میگفت: دست از اثبات حقانیت مسیحیت بردارید

چون مسیحیت واقعاً برحق است

بیایید اثبات کنید که خودتان مسیحی هستید...!

این چیزی ست که نیاز به اثبات دارد

به همین سیاق، باید خطاب به تمام مذهبیان گفت

دست از اثبات وجود خدا بردارید، وجود خدا نیازی به اثبات ندارد!!

شما با رفتار نیکتان، اثبات کنید که به وجود خدا اعتقاد دارید!

200404 EUNHYUK'S BIRTHDAY LIVE
بازدید : 686
دوشنبه 21 ارديبهشت 1399 زمان : 19:21

باور کنید یا نکنید روزی خواهید فهمید قدرت تاریکی را

که کسی قادر به درک و توصیفش نیست مگر آنکه با جان و پوست خود در آن آمیخته باشد

حرکت انگشتانم بر روی دکمه‌های مشکی همچون رقصی سرشار از مستی در تیره ترین شب‌هاست

شاید بخواهی افکار مرا از پس کلماتم بخوانی

اما کاری که من انجام میدهم آلوده کردن باورهای تو به تاریکی پنهان شده در پس سایه‌های توست

شاید هم خاموش کردن روشنایی قلب تو و سرگردان شدن روح تو

هیییییش جیغ نزن

همه مان زاده تاریکی هستیم و چه کسی میخواهد به ما بقبولاند که اینطور نیست؟

چه کسی میخواهد ما را از این باتلاق بیرون بکشاند؟ آن هم وقتی به این لجنزار خو گرفته ایم؟

به یاد می‌آوری؟ شیطان به قصد نابودی انسانیت برخواست تا ثابت کند راستی حرف‌هایش را

و ما ؟ هنوز با ترس از جهنم و با امید و وعده بهشت زندگی میکنیم

گمان میکردم زاده روشن ترین روزهای جهانم که آغاز و پایان من گره خورده با مهربانی و خوش قلبیست

اما همیشه صدایشان را میشنیدم که در گوش‌هایم نجوا میکردند و مرا فرا میخواندند

کم کم سقوط را اموختم تا هربار کمتر درد را حس کنم

اما دیوانه‌‌‌ای شدم که از چشیدن مزه خون و شیرینی اش لذت میبرد و شکستن استخوان‌هایش خم به ابرویش نمیبرد

و بعد بهشتم را به آتش کشیدم چون دلیل قانع کننده‌‌‌ای برای تحمل دردهایم نیافتم

او مرا با بدی‌هایم و زخم‌هایم به آغوش کشید و جریانی جاودان و نامتناهی در من آمیخت

جنونی که در من زاده شده بود مرا در شب تاریک و بی مهتاب تا ناکجا آباد برد

ناله‌ها و خنده‌ها و زجه‌هارا شنیدم و بی آنکه سخنی به زبان بیاورم آن‌ها رازهای مرا فهمیدند

دست و پایم را بستند و مرا شیش پا زیر زمین زنده به گور کردند

سکوت مطلق آنقدر وحشتناک بود که حتی صدای سرم را هم خفه کرده بود

اما من بذری بودم که تاریکی کاشته بود ...

پ.ن: صرفا یک نوشته ذهنی بود و با اینکه این روزها خیلی تو سرم فکر و ایده برای نوشتن هست

ولی نوشتن برام سخته چون یه وقتایی کلمات واقعا نمیان

و خب یه ایده خیلی ناگهانی و دوست داشتنی امروز تو ذهنم جرقه زد شاید بتونم بعدا تبدیلش کنم به یه رمان

البته اگه یادم نره

اثبات کنید اعتقاد دارید
بازدید : 1166
جمعه 18 ارديبهشت 1399 زمان : 12:23

خب امروز تاریخ کنکور 99 مشخص شد

3 ماه و 16 روز باقی مونده یا میشه گفت 108 روز

و خب چون من کنکور هنر هم میدم یه روزش رو حذف میکنم و میگم 107 روز برام مونده

نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت ولی کنکور هیچوقت عادلانه نبوده اینو میدونید

فقط باید تا روز آخر ادامه داد و کم نیاورد

یکی از سال یازدهمش پیوسته خونده و الان خسته شده

یکی هم از عید شروع کرده و الان کلییی به نفعشه

اون اولیه استراحتی نداشته و الان خستس دومیه استراحتشو کرده و الان داره پرانرژی ادامه میده

ولی خب اصلا و ابدا نمیخوام به این چیزا فکر کنم

میخوام امروز وضعیت الان خودمو آنالیز کنم


اکنون دیگر هوا روشن شده است.
بازدید : 1811
سه شنبه 15 ارديبهشت 1399 زمان : 6:21

میدونی بارها گفتم هزاران دلیل وجود داره که ناراحت باشی و غصه بخوری

حتی یه وقتایی اینقدر زیاد که ممکنه به هرکار و هرچیزی فکر کنی

مثلا خودکشی ولی خب میدونی این یه راه حل دائمی‌برای مشکل موقتیه

همینه که باعث شده مزخرف باشه

برای همین یه وقتایی میشه گفت کسی که اینکارو کرده خیلی ضعیف بوده که از اون مشکل نگذشته

یا چمیدونم اینقدر قوی بوده که تونسته از همه چیز دل بکنه

ولی من وسط تستای تابع ریاضی دوازدهمم نیومدم از خودکشی بنویسم :/

یهو از کمردرد پریودیم خسته شدم و از صندلی بلند شدم و گفتم یکم استراحت کنم

یهو یاد یه جمله افتادم که چند وقت پیش خوندم

بزرگترین توهین به یک انسان، انکار رنج اوست

حقیقتا به دلم نشست

چون ما هروقت که از غصه‌های یکی شنیدیم گفتیم احمقیا برو ببین بیرون مردم چه بدبختیایی دارن

مثلا میبینی یکی شکست عشقی خورده بعد بهش میگی این بچه‌های کار رو نگاه کن آخه

ببین چقدر زندگیشون سخت تره ببین فلانه ...

یا طرف به نون شبش محتاجه اونوقت تو غصه اینو میخوری؟

هیچوقت درد کسی که داره با اون چیز دست و پنجه نرم میکنه برای کسی ملموس نیست

کسی که یکی از اعضای خانوادش یا خودش بیماری داره یا هزارتا مثال دیگه

فقط میخوام بگم آدما سعی میکنن تو خودشون بریزن درداشونو

اما گاهی نیاز دارن که یه جا بیان کنن نه برای اینکه نظرات ما رو بشنون برای اینکه به یکی گفته باشن

شاید این وبلاگ نویسی هم برای این من و امثال من رو مشغول کرده که شده سنگ صبورمون

یه جا که دردامون رو مینویسیم یا خاطراتمون یا چیزایی که برامون جالبن

نمیشنویم که مسخره بشیم یا دردامون کوچیک شمرده شه فقط مینویسیم که گفته باشیم

من هم از چند روز وحشتناک و فکرای وحشتناک عبور کردم

حقیقتا دو شبش بیشتر سخت گذشت بهم چون احساس میکردم گذشتن ازش برام خیلی سخت باشه

چن روز بعد متوجه شدم که تاثیر بدی روی اعصابم گذاشته

ولی خب باز از جام بلند شدم چون این تنها کاریه که میتونم

که مثل همیشه خودم دستای خودمو بگیرم خودم خودمو بغل کنم و به خودم دلداری بدم

که به خودم بگم خودتو با ترسات خفه نکن من اینجام و برای همیشه میمونم

احساس میکنم این نوشته انسجام نداره ولی خب فقط میخواستم بنویسم

تا کنکور روزای استرس آوری رو دارم اما ازش میگذرم چون اگه نگذرم اون ازم میگذره

چند توصیه کاربردی به معلمان جوان از زبان استاد پیشکسوت قرآن
بازدید : 2421
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22

دریافت

اولین با ک عاشق گروه‌های خواننده کره شدم ...

بزرگترین چالشم این بود ک بتونم اسم این ۱۲ تا رو درست بگم و بتونم این شکلی تشخیصشون بدم ^_^

پس با این عکس خیلی خاطره دارم ..اما الان هر شخص کره‌‌‌ای رو ک‌ی بار هم حتی تو فیلمی‌ک شخصیت اصلی نیس میبینم چهرش رو یادم میاد ..یا همین اعضا گروه‌ها ..اسم و اسم مستعار و همشونو

ب سرعت نور یاد میگیرم ....

ولی اون ۳ تایی ک گفتی تشخیصشون خیلی راحته‌ها

😅

تشکیل نهضت تربیت قرآنی «نورالثقلین» در مراکز قرآنی چهارمحال و بختیاری
بازدید : 2597
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22

And yes, perhaps the worst thing that happened to me was that my heart fell in love

with someone who removed me from his own life for no Special reason

The most ridiculous thing is that he behaves in a way that

seems to make him regret that he once had his life with me.

But I'm so stupid that if time goes back I will choose him again

because the most beautiful thing about us

was that we fell in love with someone we were and nothing more nonsense

I spent all my feelings and love for someone I am no longer a stranger to.

And that upsets me because I'm the kind of person I never thought I would be

And that might be the answer to your question of why i changed so much

I tried to change Just to cover up my cries and missing with my laughter

And maybe the point is, everyone who saw me laughing believed in how happy I was.

This added to my pain

And maybe all my dancing is a cry for help from my soul too

I thought many times that these would end.

that In the middle of the night, he will calmly tell me that he misses me

And he wish that never left me so easily

And I wonder do you still love me?

And I know I can't hear him say he loves me more than anything

But I wish I could hear that

And what should I do? When I can't let go of loving someone

Can I break my heart in the hope that one day he will realize that no one can love him like I do?

Or can I try to be able to love someone half of him?

No, I can't do anything , but allow my soul to be torn to pieces in the days and nights

But I'm afraid the day will come and I have nothing left

It's funny that I didn't write this nonsense on my blog for the first time and chose here insted

yup fuck that life and everything

تشکیل نهضت تربیت قرآنی «نورالثقلین» در مراکز قرآنی چهارمحال و بختیاری
بازدید : 661
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 16:22

یهو بری سایت کانون و ترازتو ببینی و شده باشی 6000 و خورده ای!

ینی برگی نموند که نریخته باشه

میشه‌ی اسپری فیکس کننده بزنم همینجوری بمونه؟

هوولی مولی

فک کنم جدا یه اتفاق غیر منتظره این وسط رخ داده!

مثلا خدا اشتباه کرده میخواسته خوشبختی و تصمیمات خوب رو بفرسته سمت یکی دیگه فرستاده برای من :/

خلاصه بگم اینقد ذوق دارم که برنامه شنبه رو از الان میخوام شروع کنم و بعدا بخوابم!

و آره من چه سبزم امروز😻

چشم شیطووووووون کوووووووووووووور گوششم کرررر یوقت خودمو چشم نزنم😂🧿

خدایا هرچی به صلاحمه همون باشه؟ خودت میدونی دیگه نوکرتم🤲

خداحافظی 2 گمونم 🤔😶

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 8
  • بازدید کننده امروز : 6
  • باردید دیروز : 2
  • بازدید کننده دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 139
  • بازدید سال : 139
  • بازدید کلی : 53654
  • کدهای اختصاصی